بغضي که مانده در دل من وا نميشود
حتي براي گريه مهيا نميشود
بعد از تو جز صراحت اين درد آشنا
چيزي نصيب اين من تنها نميشود
آدم بهانه بود براي هبوط عشق
اينجا کسي برا تو حوا نميشود
دارم به انتهاي خودم ميرسم ببين
شوري شبيه باد تو برپا نميشود
از من مخواه تا غزلي دست و پا کنم
احساس من درون غزل جا نميشود