سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آسمون

پروردگارا آرامش را همچون دانه های برف آرام و بیصدا به سرزمین قلب کسانیکه برایم عزیزند بباران
نظر

 

 

هر که آید گوید:
 

 

گریه کن، تسکین است
 

 

گریه آرام دل غمگین است

 

چند سالی است که من می گریم
 

 

در پی تسکینم

 

 

ولی ای کاش کسی می دانست
 

 

چند دریا
 

 

بین ما فاصله است
 

 

من و آرام دل غمگینم

 

 

 


نظر

 

تو نمی دانی که 
چه تماشا دارد
افق پرت ترین نقطه ی این پهنه ی خاک
چشم تو می لغزد
می رود تا ته آب
می رود تا به نهایت برسد
در همان جا که افق می خندد
و فلک دست به تقدیر سپارد باز هم
تو که مبهوت شوی 
آسمان سرخ شود
آنقَدَر سرخ شود تا که جهان رنگ بگیرد از آن
چون پر پرواز آن کبوتر هایی
که پر از پیغام سبز آزادگیند
می شود سرخ تر ازآن دل پر خون بشر
که دگر ناله ی خشمش به دهان خشکیدست
می توانی باز هم
نرمی ثانیه را لمس کنی
تلخی خاطره های دور و رفته
سردی فاصله را حذف کنی
لحظه ای بنشینی
شب فرا می رسد از شرق به غرب
اندکی صبر کن اکنون مهتاب
بر می آید از ماه
و نگاهت را پرواز دهد تا دل شب
تا طلوع فردا
آسمان زیباست
زندگی زیباتر
و درآن نقطه ای از اوج که باز
چشم ها می لغزند به نهایت برسند
تو نمی دانی که 
چه تماشا دارد 

 

 

 


نظر

 

 

 

به آرام ترین نگاهت محتاجم
 

نگاهی که دلتنگی ام را
 

بغض نفروشد
 

و در برهوت خیالم

پیشاپیش خشکی ِ تقدیر

دوزخی را نقش نزند ...

به آرام ترین آوازت محتاجم

آوازی که بودنم را به سکوت

پیشکش نَبَرَد

و یاد زمزمه هایت

جانم را بنوازد ....

به آرام ترین رویایت محتاجم

رویایی که خوابم را نیاشوبد

و در بستر سپیده ای

لبخند را نازی کشد ....